Tuesday 26 April 2011

قرآن ایرانی

نظر به اینکه اینجانب از دوستان نزدیک جناب رحیم مشایی هستم و در قرائت ایرانی از اسلام با ایشان کاملا همداستان بوده و به اتفاق ریاست محترم جمهوری از ارادتمندان ایشان می باشیم ، اخیرا آقای رحیم مشایی که ارتباطات ایشان با عالم غیب مسبوق به سابقه است آیاتی را که اخیرا بر ایشان نازل گردیده بر من قرائت نمودند و بر اینجانب منت گذارده به عنوان کاتب وحی رخصت انتشار دادند. ذیلا سوره مبارکه کلاغ به عرض مبارکتان میرسد، شان نزول این سوره همانا جریانات اخیر وزارت اطلاعات و دخالت شخص رهبری در عزل و نصب وزیر و کج فهمی ایشان در باب منسوخ شدن قرائت اسلام فقاهتی می باشد.
     قل اعوذ برب الکلاغ * من شر هذاالقائد الچلاق * الذی هو کالالاغ * هو لا یفهم الا به یک سیاق * لایستدرک العصر و لا فی الباغ * جلست بدور منقل  و الاجاق * و لا یفهم شرط البلاغ * الم تر کیف هذا السوره یقدر بلینک الداغ
به استناد سوره فوق الذکر ادعای نبوت تمام مدعیان کاذب چه در ایران و چه در عربستان باطل بوده و مقام نبوت جناب رحیم مشایی مورد گواهی است. هر کس در مقام محاجه براید باید بتواند سوره ای - نه بلکه  آیه ای - به این فصاحت و بلاغت عرضه بدارد.


Friday 8 April 2011

راه دشوار آزادی؟

می گویند آزادی راه دشواری است. پر از نبرد و فتح و شکست. پر از خون و رنج. اما به گمانم راه تازه ای پیدا کرده ام. نیازی 
نیست چون آن عاشق آشفته موی آواره امریکای لاتینی به خود سخت بگیرید یا چون آن مرد سیاه زندگی در دیوارهای ستبر تو در تو را پیشه خود سازید.
به گمانم راه آسان تری موجود است. این نبرد فتج قلمرویی است به حجم 1130 سانتیمتر مکعب به گفته حضرت ویکیپدیا. کشوری محصور در استخوان جمجمه. انتهای ستون مهره ها و متصل به مایع نخاعی ات.
خوب. برخیز و فتحش کن. چطور؟ شاید بگویی سالهاست فرمانروای بلامنازع این سرزمین کوچکی اما....
شک دارم. وقتی می بینم خود را شیفته آزادی و تجدد می دانی و بعد پیکرت زاویه قائمه می شود تا در برابر حاج آقایی کمر خم می کنی تا گره از کارت بگشاید، وقتی لبانت را به صورت زمخت و کاکتوس وارش می چسبانی تا این عید سعید و آن عید مبارک را تبریک گویی، وقتی در فلان مراسم گوسفند قربانی می کنی و ساعتی بعد به عالم الوهیت می خندی، وقتی برای همسایه ات که از عتبات برگشته پارچه ای آویزان می کنی و تهنیت عرفانی از کلامت شره می کند و ساعتی بعد به ریشش می خندی، وقتی سفره فلان و بهمان راه می اندازی و شبش را تا صبجگاه به عرق خوری می گذرانی، وقتی  از پیشرفت ینگه دنیا غبطه می خوری و به مردم فحش می دهی که گاو و الاغ هستند و بی تمدن اما تن به تراپی بی همتای حجامت می دهی و هنوز در سردی و گرمی و بلغم و سودا سرگردانی، ،وقتی در خلوت خود همه لذت ها را مباح می دانی اما خیلی آسان در توصیف زن یا دختری عبارات "افتضاح" و "خراب" به کار می بری، وقتی رشوه می دهی، وقتی تمام رویاهای جوانیت را خام خیالی می خوانی و بر بلوغ عقل حسابگر چرتکه اندازت غره می شوی، شک می کنم این قلمرو کوچک را فتح کرده باشی. این پیش شرط فتح جهان بزرگ تری است. امید دارم که این کلمات نیشتری 
بر باسن فربه آرزوهای کوچکت باشد.
"عاریت گرفته از شبکه های اجتماعی"